دینا فایل / تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص
تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عمروبن عاص
پس از پيروزي علي(ع) در جنگ جمل، مركز توطئه عليه آن حضرت به شام انتقال يافت و معاويه، رهبر بنياميّه، با كمال سرعت به جذب متنفّذين كوفه پرداخت تا ريشه مخالفين خود را از ميان ببرد. به همين جهت، به مجرد رسيدن نخستين نامهاي كه از علي(ع) به دستش رسيد افرادي را كه اميد داشت به او كمك كنند، به شام فراخواند و تأكيد كرد كه سريعاً به شام بيايند.
مهمترين فرد در ميان مدعوّين معاويه، عمرو بن عاص بود؛ كه معاويه پس از دريافت نامه علي(ع)، بدون درنگ او را دعوت كرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علي(ع)، طلحه و زبير و عايشه را شنيدهاي. از بازماندگان جنگ بصره، مروان پيش من آمده است. جرير بن عبدالله هم براي بيعت گرفتن از من از سوي علي(ع) آمده است؛ من در خانه نشسته و منتظر هستم كه به لطف خدا به سوي من سفر كني!»
هنگامي كه نامه به دست عمرو بن عاص رسيد، دو فرزند خود، عبداللّه و محمّد را فراخواند و با آنها مشورت كرد. عبدالله گفت: رسول خدا(ص) به هنگام رحلت از تو خرسند بود. ابوبكر و عمر هم كه از دنيا ميرفتند، از تو خرسند بودند. اكنون اگر براي مقداري ناچيز مال دنيا، دين خود را از دست بدهي، فردا در آتش دوزخ گرفتار خواهي بود!
عمرو بن عاص رو به محمد فرزند ديگري كرد و گفت: نظر تو چيست؟ محمد گفت: سريعتر به شام سفر كن و قبل از اينكه جايگاههاي رياست از كف برود، مقامي را به چنگ بياور.
فردا صبح، عمرو بن عاص غلام خود « وردان» را احضار كرد و به وي گفت: آماده حركت باش. و چون در رفتن مردّد بود، بار ديگر گفت: بارها را فرود آور! غلام بارها را به زمين گذاشت و اين ترديد در تصميمگيري سه بار تكرار شد. وردان به ارباب خود گفت: هذيان ميگويي اي ابوعبداللّه! اگر بخواهي ميگويم كه در دل چه داري؟ عمرو بن عاص گفت: بگو. وردان گفت: دنيا و آخرت هر دو به تو عرضه شده است. ميگويي به همراه علي(ع)، آخرت بدون دنيا است و به همراه معاويه دنيا بدون آخرت است. نظر من اين است كه در اين دعوت، گوشه خانهات بنشيني. اگر دينداران پيروز شدند، دينت را حفظ كردهاي و با آنها هستي و اگر دنياطلبان پيروز شدند، نيازمند تو هستند و به سراغ تو خواهند آمد.
گرچه وردان و عبدالله نظر خود را به عمرو بن عاص گفتند و او را از سفر بازداشتند، ولي وعدههاي معاويه آنچنان عمرو بن عاص را فريفته بود كه پند و اندرز غلام و فرزندش در او اثري نگذاشت و سرانجام براي مبارزه عليه علي(ع) وارد شام شد.
چون عمرو بن عاص در توطئه عليه علي بن ابيطالب(ع) در كنار معاويه بود، جا دارد مطالبي درباره وي نقل شود، تا عللي كه او را ناگزير كرد كه با معاويه همپيمان و همراه شود، روشن گردد و نيز اين پيمان از نظر معيارهاي انساني مورد ارزيابي قرار گيرد.
خصلت سودجويانه، اوّلين چيزي است كه قبل از اسلام از سياست عمرو بن عاص روشن ميشود و نقض اين حقيقت را درباره او نميتوان ناديده گرفت. عمرو بن عاص خود از آن روزها سخن ميگويد: «هنگامي كه با احزاب از خندِ باز ميگشتيم، برخي از قريش را كه هم رأي و هم نظر من بودند و سخن مرا ميپذيرفتند، گرد آوردم و گفتم: به خدا سوگند، ميدانيد كه محمد(ص) چنان ترقي ميكند كه جاي انكار آن نيست. من فكري دارم، در ميان ميگذارم تا نظر شما را بدانم. مردم گفتند: نظر تو چيست؟ من گفتم: فكر ميكنم كه پيش نجاشي برويم و آنجا بمانيم. اگر محمد(ص) بر قوم ما پيروز شد، ما سالم ماندهايم و اگر قوم ما پيروز گرديدند، ما را ميشناسند و زياني از آنها نميبينيم. هنگامي كه اين پيشنهاد را مطرح كردم، گفتند: اين فكر خوبي است! من گفتم پس هديه خوبي براي او آماده كنيد...»
فرصت طلبي و بهرهبرداري از موقعيتها و فرصتها در جان عمرو بن عاص ريشه دوانيده بود. موضع او در اين باره، موضع بزرگان صاحب نفوذي بود كه ابوبكر، عمر و علي(ع) با آنها پيكار كردند. قبلاً گفتيم كه عمر، اموالي را كه عمرو بن عاص از مصر جمع كرده بود مصادره كرد. گرچه او براي درست بودن كارش دليلي آورد، اما عمر قانع نشد و به او نوشت: «شما گروه استانداران بر سر اموال نشستهايد و بهانه ميآوريد. شما جوياي آتش هستيد و در ننگ خود شتاب ميكنيد. من محمد بن مسلمه را نزد تو فرستادم، نيمي از مالت را در اختيار او قرار ده!» هنگامي كه محمد پيش عمرو بن عاص آمد، براي او غذايي تهيه نمود و از او خواست كه غذا را بخورد؛ اما محمد غذا نخورد و گفت: «اين غذايي كه تهيه كردهاي، هديه شرّي است. اگر غذاي مهمان ميآوردي، ميخوردم. اين غذايت را از پيش من بردار و اموالت را براي من حاضر كن.» عمرو بن عاص اموالش را حاضر كرد. محمد هم نيم آن را برداشت. هنگامي كه عمرو بن عاص ديد مقدار زيادي از اموال او را مصادره كردهاند، گفت: «خدا لعنت كند عصري را كه من در آن استاندار عمر شدهام! به خدا سوگند از ياد نميبرم كه عمر و پدرش در حالي هيزم حمل ميكردند كه عبايشان از زانو پايينتر نميآمد. در حالي كه پدر من ــ عاص بن وائل ــ در همان موقع لباسهاي ابريشمي به تن ميكرد.»
از اين جريان روشن ميشود كه عمرو بن عاص، عشق فراواني به استفاده مادّي از راه نفوذ و قدرت داشت. عمرو بن عاص سرزنشي براي عمر و پدر او جز اين مطلب نيافت كه فقير بودهاند و لباسي كه خود را با آن كاملاً بپوشانند، نداشتهاند و با دست خود كار ميكردند، هيزم به دوش ميكشيدند و زندگيشان را از اين راه اداره ميكردند.
عمرو بن عاص براي پدر خود نيز بهتر از اين امتياز نيافته بود كه لباسهاي ابريشمي ميپوشيد. در صورتي كه اگر عمرو بن عاص انصاف ميداد و از انديشه جاهلي خود دست برميداشت، ميديد كه آنچه به وسيله آن عمر بن خطّاب را سرزنش كرده، دليل بر عظمت اوست و آنچه گمان ميكند امتياز عاص بن وائل است از ارزشهاي پوسيده است.
خواننده محترم گمان نكند كه عمرو بن عاص، فقط با عمر بن خطّاب چنين سخن گفته است، بلكه اين روحيه در نهاد او و براي هميشه وجود داشت. مردم در نظر او به دو گروه اشراف و غير اشراف تقسيم ميشدند و اين شرافت، فقط موروثي بود و چنين فردي امتيازاتي داشت كه غير اشرافي نداشت و مردم ميبايست پيروي از اين دسته را پيش گيرند.
مورّخين در اين مطلب اتفاق نظر دارند كه «رأي و نظر عمرو بن عاص در اداره حكومت مصر، اين بود كه آنچه سرزمين مصر را آباد و اصلاح ميكند و مردم را از مهاجرت بازميدارد، اين است كه سخن افراد پايين اجتماع درباره رهبران آنها پذيرفته نشود.»
بدينگونه، روح عمرو بن عاص با هواهاي نفساني كهن، كه به اشرافزادگان حقّ ميداد منافع را به خود اختصاص دهند و بر مردم حكومت كنند و با آرزوي سودطلبي و بهرهوري از فرصتها و مناسبتهاي مختلف آميخته بود. انديشه او گاهي بين رضايت به سلامتي وجدان و يا كنار گذاشتن وجدان در راه سودطلبي نوسان داشت. اما اضطراب و ترديد او ديري نميپاييد و حالت سودطلبي و نفع را مقدّم ميداشت. نمونه اضطراب و نگراني روحي او را به هنگام حركت به طرف شام و اجابت دعوت معاويه ديديم كه سرانجام نيز رفتن به شام را بر ماندن ترجيح داد.
مورّخان قصيدهاي را به عمرو بن عاص نسبت ميدهند كه آن را در مسير سفرش به شام، سروده است. وي در اين اشعار نظر خود را علناً درباره علي(ع) و معاويه بيان ميكند. علي(ع) از نظر عمرو بن عاص شخصيّتي بزرگ و معاويه هم در نظرش چيز ديگري است. با اين حساب، عمرو بن عاص دو روح دارد: يك روح، او را از رفتن نزد معاويه بازميدارد و روح ديگر او را به سوي معاويه ميراند. او سرانجام اشعارش را چنين به پايان ميرساند: «من با طمع خود و با آگاهي، دنيا را پذيرفتم و آنچه را كه اختيار ميكنم بر آن دليل و برهاني نيست.»
تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص ,عمروبن عاص 9ص,دانلود تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص ,عمروبن,عاص,9ص